English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8971 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blind date U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
appointments U قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment U قرار ملاقات وعده ملاقات
appointed day U قرار ملاقات
appointment U قرار ملاقات
date [appointment] U قرار ملاقات
tryst U قرار ملاقات
trysts U قرار ملاقات
appointed days U قرار های ملاقات
assignations U قرار ملاقات واگذاری
assignation U قرار ملاقات واگذاری
tryst U قرار ملاقات گذاشتن
rendezvous U قرار ملاقات گذاشتن
trysts U قرار ملاقات گذاشتن
dates [appointments] U قرار های ملاقات
schedule an appointment U قرار ملاقات گذاشتن
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
appointments U قرار های ملاقات
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
I have a date with my fiandee. U با نامزدم قرار ملاقات دارم
miss an appointment U از دست دادن قرار ملاقات
fix someone up with someone <idiom> U واسطه برای قرار ملاقات دونفر
calendar program U ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
calendar program U ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
insert U [قرار دادن پود میان تار]
transborder U ارتباطات میان سیستمهای کامپیوتری که در کنارمرزهای ملی قرار دارند
The persian gulf is between Iran and saude Arabia . U خلیج فارس میان ایران وعربستان سعودی قرار گرفته
cordon bleu U گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
fasces U یک دسته میله که تبری در میان ان قرار داشته وپیشاپیش فرمانداران رومی می بردند و نشان قدرت بوده
fasces U [نمادی در روم قدیم یک دسته میله که تبری در میان آن قرار داشت و و پیشاپیش فرمانداران رومی می بردند که نشان قدرت آنها بود.]
ems dispatch U تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
one an other U همدیگر
one a U همدیگر
each other U همدیگر
self repelling U دافع همدیگر
peer to each other U مانند همدیگر
to hug each other U همدیگر را بغل کردن
to blame one another U همدیگر را مقصر کردن
They grew attached ( attracted) to each other. U به همدیگر علاقمند شدند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. U زبان همدیگر رامی فهمیم
They beat each other black and blue. U همدیگر را خونین ومالین کردند
to be on the same page <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
to talk the same language <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
The twins are hardly distinguish between colors. U دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
contiguous U خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
Knock off your fighting right now! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
mine mooring U اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
hatched moulding U گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
friendly societies U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly society U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
log rolling U دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
visit U ملاقات
visiting U ملاقات
visited U ملاقات
visits U ملاقات
linkup U ملاقات
visiting hours ساعات ملاقات
caller U ملاقات کننده
callers U ملاقات کننده
appointment U وعده ملاقات
appointments U وعده ملاقات
revisited U ملاقات مجدد
stop by <idiom> U ملاقات کردن
resort U ملاقات مکرر
resorts U ملاقات مکرر
gang up U ملاقات کردن
concourses U محل ملاقات
resorted U ملاقات مکرر
meetings U ملاقات اجتماع
meetings U ملاقات میتینگ
meeter U ملاقات کننده
meeting U ملاقات میتینگ
meeting U ملاقات اجتماع
revisits U ملاقات مجدد
concourse U محل ملاقات
date [appointment] U وعده ملاقات
revisit U ملاقات مجدد
audiences U ملاقات رسمی
audience U ملاقات رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
appointed day U وعده ملاقات
conjuncture U ملاقات تصادفی
revisiting U ملاقات مجدد
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
redezvous U رانده وو محل ملاقات
revisiting U دوباره ملاقات کردن
revisits U دوباره ملاقات کردن
appointed days U وعده های ملاقات
revisit U دوباره ملاقات کردن
visitant U ملاقات کننده مهاجر
appointments U وعده های ملاقات
dates [appointments] U وعده های ملاقات
obtain an appointment U وقت ملاقات گرفتن
revisited U دوباره ملاقات کردن
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
meets U معرفی شدن به ملاقات کردن
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
redezvous U وعده ملاقات اجتماع مجدد
meet U معرفی شدن به ملاقات کردن
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
lose touch with <idiom> U از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance <idiom> U فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
deadlock U موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
sidekick U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekicks U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
centered U میان
mongst U میان
omphalos U میان
per U از میان
between U میان
through U از میان
middling U میان
among U میان
intershoot U در میان
into U در میان
mean line U خط میان
mean water U میان اب
thru U از میان
mesocarp U میان بر
middle U میان
waistline U میان
waistlines U میان
middle part U میان
centred U میان
centre U میان
centers U میان
middles U میان
in our midst U در میان ما
amid U در میان
center U میان
waists U میان
staggers U یک در میان
crosscut U میان بر
half back U میان
cross country U میان بر
diameter U میان بر
diameters U میان بر
waist U میان
overthwart U از میان
amongst U در میان
shortcut U میان بر
midrib U رگ میان
in the midden of U در میان
stagger U یک در میان
staggering U یک در میان
heart wood U میان چوب
mezzo soprano U میان صدا
mezzo-soprano U میان صدا
duramen U میان درخت
heartwood U میان چوب
interposition U پا میان گذاری
interdisciplinary U میان رشتهای
intersegmental U میان قطعهای
diaphrgam U میان پرده
decussate U یکی در میان
intertrial U میان کوششی
cut of a corner U میان بر کردن
cut across U میان بر کردن
entracte U میان پرده
meant U میان مشترک
cutoff U راه میان بر
half back U میان بازی کن
enclosure U میان بار
floret of the disk U گلچه میان
halfback U میان بازیکن
halt back U میان بازی کن
enclosures U میان بار
interpersonal U میان فردی
mezzo-sopranos U میان صدا
among each other <adv.> U میان خودشان
cross-cultural U میان فرهنگی
inter nos U در میان خودمان
interjacency U وقوع در میان
interjacency U میان بودن
intergroup U میان گروهی
interfluves U میان دو رود
insuperable U از میان برنداشتنی
inter se U میان خودشان
Recent search history Forum search
1affixation
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1اصلاح ترجمه
1یک روز در میان
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1he said he was going to work in a gym, eventually own his own sports club, and he faught with his father about everyting
1range check
2encapsulate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com